Thursday, May 31, 2018

آقای بطحایی چرا از استعفا استنکاف می ورزید؟

آقای بطحایی چرا از استعفا استنکاف می ورزید؟

(عزیز قاسم زاده عضو هیات مدیره کانون صنفی فرهنگیان گیلان)

از دوازده اردیبهشت 40 که دکتر ابوالحسن خانعلی در راه دفاع از حقوق معلمان سرزمینش در حین سخنرانی با گلوله رئيس کلانتری بهارستان از پای در آمد تا بیستم اردیبهشت 97 که معلمان این مرز و بوم در تجمعی آرام و مسالمت آمیز به طرز وحشیانه ای کتک خوردند و با پابند و دستبند راهی زندان شدند، پنجاه و هفت سال سپری شده است اما با تمام تلاش های کنشگران صنفی هنوز معلمان نه تنها منزلت راستین و پیامبرگونه ی خود را در عمل نیافته اند، بلکه به تیر جفا مورد اصابتند و به خاطر تلاش معلمانه شان برای آموزش عالی، تحصیل رایگان و حق تشکل یابی مستقل همچنان هزینه می پردازند اما اگر شهادت دکتر خانعلی دولت شریف امامی را به سقوط کشاند،اکنون پس از قریب به 60 سال نه تنها دولت نسبت به حقوق معلمی بی اعتناست که وزیر گماشته بر راس این وزارتخانه آن قدر غیرت نمی ورزد که از معلمان سرزمینش به خاطر کتک خوردن و حمله ی اوباش  در هفته ی معلم و دستگیری با پابند و دستبند، عذرخواهی ساده کند. با گذشت سالها از حرکت باشگاه مهرگان و تحولات و رویدادهای گوناگون، به راستی ما ترقی معکوس کرده ایم که اغلب مدیران این سرزمین درست در لحظه های سرنوشت ساز عناصری واداده،ترسو و بی خاصیتند. محمد بطحایی علی رغم مشاهده فیلم های منتشر شده ی دستگیری های معلمان سرزمینش، خود را نه تنها وامدار این زخم خوردگان نمی انگارد،بلکه تمام سعیش تقابل با معلمان رنجور و زخمی است که برای مطالبه قانونی خود تلاش می کنند.جا دارد معلمان و به ویژه کنشگران صنفی کشور یکی از مطالباتشان را در شرایط کنونی عزل وزیر بی کفایت بدانند و از دولتی که گرچه تمام سعیش اندوختن رای مردم در سبد خود و پس از آن به بوته ی فراموشی سپردن همه ی آن میثاق ها و معاهده ها بود، مجدانه بخواهند با برکناری وزیر آموزش و پرورش، لااقل اندک التیامی بر سینه های رنجور و خسته ی معلمان این سرزمین ببخشد که هدیشان در هفته ی معلم داغ و درفش و پابند و دستبند بود.به راستی وقتی گروهی خودمختار در این سرزمین در هفته ی معلم چنین بی شرمانه با معلمان این سرزمین می پیچند و صدایی از وزارتخانه ی متبوعه و وزیرش در نمی آید،گل گرفتن در آن راهکار بهتری نیست؟طرفه آنجاست که وزیر ناکارآمد و نالایق  لازم دیده بر تجمعی آرام،مسالمت آمیز و مدنی مطابق با اصل 27 قانون اساسی حمله آورد و آن را بی انصافی بخواند اما هجوم  «ترکان تنگ چشم که لشکری بر آن درویشان بی قبا» حمله بردند و پس از آن معلمان را با دستبند و پابند به اوین بردند را کم اهمیت تر از آن دیده که درباره اش کمترین موضعی بگیرد.بطحایی بداند که در تماشاخانه ی تاریخ ننگ هجوم به معلمان بی پناه با هیچ آبی پاک نخواهد شد و مواضع شگفت انگیز و معلم ستیزانه ی او در حافظه ی آموزش و پرورش ایران و معلمانش باقی خواهد ماند.قصه ی رنجوری و انبوهی اندوهی معلمان این سرزمین دلها را بریان و چشم ها را گریان کرده است.خادمان تعلیم و تربیت این سرزمین و کنشگران مدنی همچنان رسالت معلمانه ی خود را با تمامی تنگناها و رنجوری ها و نامروتی ها ادامه می دهند.محمد بطحایی بداند التذاذ صندلی وزارت به قیمت انهدام تجمعی مسالمت آمیز و برخورد با معلمان سرزمینش هنری سترگ نیست و آن قدر ارج و ارزش ندارد که بدنامی امروز و فردای تاریخ را به نام خود رقم زند.خیرخواهانه و ناصحانه از او می خواهیم که مصطبه ریاست و معرکه ی سیاست و مرتبه ی وزارت را رها کند و هم از خلق پروا ورزد و هم خالقش.از بیم آبرو بترسد و گلیم خویش از گردونه ی نحاست به در برد و جامه ی عافیت به تن کند و اگر حق هم صحبتی با معلمان ادا نمی کند،لااقل ردای احتیال نجات کشتی تعلیم و تربیت  از تن برون کند و عبای اعتزال را به قامت قصیر وزارتش عجین کند و عطای ملک و وزارت را به قیمت خروج  دنائت و رذالت رها کند و این امر را به کسی بسپارد که بداند بر کدام جایگاه تکیه زده و از چه منظر و موضعی باید به جامعه ی معلمی نظر کند.دعایی چنین مشفقانه در این روزهای سخت و تنگ بر جامعه ی معلمان، مشاوره ای صادقانه و راه حلی عاقلانه در حق اوست که بیش از همه معلمان جامعه این روزها گفته اند و نوشته اند که داشتن و یا نداشتن چنین وزیری  توفیرش چیست؟؟؟!!!

No comments:

Post a Comment